از سال 325میلادي که روحانیون متعصب مسـیحی در شوراي نیقیه، عقیده " آریوس" کشـیش یکتاپرست را باطل اعلام کردند، سـخت گیري نسـبت به روشنفکران و موحدان مسیحی آغاز شد و به پشتیبانی کنْستانْتین – امپراطور روم - کوشیدند تااعتقاد نامه شوراي نیقیه را بر مردم تحمیل کنند. بنا بر اعتقاد نامه مزبور عیسی مسیح پسر خدا بود و جنبه الوهیت داشت . این اعتقاد نامه خرافی و شـرك آلود، ملاك تشـخیص مومنان مسـیحی از بـدعت گزاران شد و به اسـتناد آن درطول تاریخ هزاران تن را شکنجه داده و به قتل رساندند. با گذشت زمان، سـختگیري هاي کشـیشان رو به فزونی نهاد تا آن که در قرون وسـطی به اوج خود رسـید. اسقف سواسون درسال 1114میلادي، گروهی از کسانی را که الوهیت مسیح را قبول نداشتند، زندانی ساخت و مسیحیان موحد را کشان کشان به پاي تل هاي هیزم بردند و زنده زنده در آتش افکندند(1) فردریـک دوم در خلاـل سال هاي (1120 - 1139م ) قـوانینی وضـع کرد کـه به مـوجب آن هرکس به جرم بـدعت گزاري ازجانب کلیسا محکوم می شد، او را به حکومت تحویل می دادند تا در آتش بسوزانند.(2) فیلیپ کنت فلانـدر، به دستیـاري اسـقف اعظم " رنس" جمع کثیري از روحـانیون و روسـتاییان و دوشـیزگان و زنان شوهردار وبیوگان و... را زنده زنده در آتش سوزاند و اموال آن ها را ضبط نمود.(3)
پاپ اینوسان چهارم ،در فرمان پانزدهم ماه مه سال 1252م- تصریح نمود که به کار بردن شکنجه به منظور قلع و قمع کردن بدعت گزاران جایز است. پس از وي، الکساندر چهارم در سی ام نوامبر 1259م - و پاپ کلمان پنجمنیز رأي او را تأیید نمودند.(4) در سـال ( 1215م) پـاپ اینوسـان سوم به کلیه حکام دسـتور نمود تا رسـما سوگنـد یاد نماینـد که کلیه کسانی را که کلیسـا محکوم ساخته، معدوم نمایند وگرنه به جرم اِلحاد محکوم خواهند شد.(5)
شگفت آور آن که مفتش هاي انگیزیسـیون، حتی تعـدادي از مردگان را نیز محاکمه نمودند و سـپس نعش آن ها را در زنبیل ها نهاده در شهر گرداندند و سپس همه را به آتش کشیدند.(6) تاریـخ نویس اروپـایی "جـان بگنـل بري" می گویـد: تعصب پوریتـان ها در سال ( 1648م) مسـبب صـدور فرمانی شـد که به موجب آن هرکس تثلیث و الوهیت مسـیح و ...را قبول نداشت، درمعرض اعدام قرار می گرفت.)7)
پی نوشت :
1- مقدمه اي بر سیر تفکر در قرون وسطی، اثر محمد رضا فشاهی ص .95-97
2- همان
3- همان
4- دیباچه اي بر عالم تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا، اثر تستا، ص .52
5- مقدمه اي بر سیر تفکر در قرون وسطی، اثر محمد رضا فشاهی ص .95-97
6- دیباچه اي بر عالم تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا، اثر تستا، ص .33
در جهـان مسـیحیت به علت روش خشونت بـار روحانیون درگذشـته، و به دلیل انـدیشه هاي موهومی که هم اکنون نیز کلیسـا عرضه می کند، بسـیاري از مردم متمدن نسبت به اساس دیانت بدبین و بی اعتقاد شده اند، و حتی افراد فراوانی به الحاد و کفر گرویده اند.
آیـا منشأ این لغزش فکري چیزي جز همان تعالیم کلیساست که هرگاه از خـدا سـخن به میان می آورنـد، او را پـدر مسـیح می دانند؟ هنگامی که ارباب کلیسا، خدایی را به مردم متمدن معرفی می کنند که ذاتی دگرگون شده و متحول دارد و او را از مرتبه فوق ماده به تجسـد می کشاننـد و به دارش می آویزنـد و به پندار نادرست پولس: "ملعونش می سازند تا لعنت بندگان را باز خرید کنـد: و سـپس دوام جهان بیکران را بر عهده چنین موجود متحول و ُ مردنی و محکومی می نهند، البته جا دارد که "ماتریالیسم" با این شیوه از خداشناسی به پیکار برخیزد و بگوید: خدا انسان ها را نساخته است بلکه انسان ها خدارا ساخته اند.
کنت لئو تولسـتوي - فیلسوف مشـهور روسی - می گوید: »...به خود گفتم (او)وجود دارد و فقط در همین لحظه که وجود او را تصـدیق کردم حیات در من دمیـده شد و من امکان زندگی را احساس کردم و لذت وجود را درك نمودم. اما چون پس از تصدیق به وجود خدا در پی آن رفتم که نسبت خود را با او بدانم و چون در این مقام به تبعیت قوم، تصور خدایی را کردم که خالق ما است و در سه شـخص تجلی کرده و پسـر خویش عیسی مسیح - نجات دهنده ما را - فرستاده است، آن خدا باز از من و جهان جدا گشت و چون تکه یخی در مقابل دیدگانم آب شد. باز چیزي در من باقی نماند و باز چشمه حیات در من خشک شد و من همچنان مأیوس ماندم....
آیا کلیسا تا حدود زیادي مسؤول شیوع الحاد و مادي گري در غرب نیست؟
کشـیش ر.ج. فلورز؛ او که کشیشـی انگلیسـی بوده، بعـد از مطـالعه بسـیار دربـاره اسـلام، پی به ح ّقـانیت آن برده و آن را انتخاب کرده است. وي در این باره می گویـد: بعد از آن که به عنوان (کشیش) منصوب شدم، مشاغل مربوط به کلیسا را رها کرده و اوقاتم را صرف معالجه مریض ها و برآوردن حاجات افراد و حمایت از حیوانات نمودم، تا از اعمال فرقه "ارتودوکس« و سـایر فرقه هـاي مسـیحی اطلاـع پیـدا کرده، مقـدار توجه آن هـا به رفـاه عمومی و نیز صـدق نیت آنـان را در کارهاي خیریه امتحان کنم. ولی - مع الاسف - در آن ها غیر از مظاهر ریا و عقاید خرافی محض نیافتم. آري، بسـیط بودن و سادگی دین اسـلام و صـحت طبیعی و واقعیت سیره مسلمانان، اثر نهایی خود را در من گذاشت تا تصمیم قطعی خودم را براي پذیرش این دین بگیرم و الآن در خود آرامشـی می یابم. من یک هدف در زندگی خود دارم و آن توفیق بر کامـل ترین و تمام ترین خـدمت عمومی الهی در طول زنـدگانی و در راه خـداي واحـدي است که براي او شـریکی نیست. حمد مخصوص خدایی است که مرا به این دین موفق ساخته و این تقدیررا براي من مقدر ساخته است. آرزویم این است که به کمک خدا کوشش فراوان در راه اسلام و مسلمانان نمایم. مرا بنـده اي کوچـک و خـادمی حقیر در راه هـدف بلنـد و پـاك که همان برادري انسانی در سایه ایمان به خـداي متعال و در خدمت بشریت در سطح جهان و زندگی اجتماعی عمومی است، بدانید. من در اینجا اعلان می کنم که در این قضـیه ام هیچ اکراه یا نفوذ و فشار خارجی وجود نداشته است، و این تصمیم و عزمم در انتخاب این راه در کمال آزادي و اراده خودم بوده است..
کنود هلمبو )علی احمـد(؛ او که نویسـنده و روزنـامه نگـار دانمارکی است، اسـلام را اختیار کرده و درباره آن می گویـد: »من از اعماق قلبم ایمان دارم که آینده عالم براي اسـلام است، و نصـرانیت به طور حتم از هم پاشیده می شود. انسانیت راحت نمی شود مگر زمانی که تعالیم محمد و عیسـی را پیروي کند، ولی نصـرانیت مملو از عقایدي است که من آن ها را نمی فهمم و فایده اي هم براي آن نمی شناسم... من شما را به عواملی که سبب شده تا در دین تحول پیدا کنم خبر می دهم. اما اسباب جوهري بر من دشوارتر است تا آن ها را تغییر دهم. و آنچه بر آن قدرت دارم تا آشـکار نمایم این که ایمانم به اسـلام راسخ است و تا خدا نخواهد باقی نخواهد ماند و متزلزل نخواهد شد. من معتقدم که عالم بین دو امر است: یکی کفر کـه در روسـیه پیش می رود، و مـاده را خـدا فرض کرده انـد؛ کفري که به زودي زمین گیر خواهـد شـد، علی رغم تلاش هایی که شخصیت هاي متف ّکر مارکسیست و سرکش براي پیشرفت آن انجام دادند. و دیگري اسلام؛ دینی فطري و آسان که انسان را به ایمان به خداي عزیز امر کرده و آیات قرآنش به راه رستگاري دعوت می نماید، و لذا من به آن ایمان ثابت دارم... .
پی نوشت:
کتاب نگاهی به مسیحیت ، علی اصغر رضوانی صفحه 102 .به نقل از مجله "الرابطه الاسلامیه السوریه"، اول ماه رجب، سال .1352
خود را رسول الهی می دانسته است و یقین داشته که خداوند او را به پیغمبري برانگیخته است. او مانند عاموس نبی بر آن بوده که خدا وي را برگزیده و براي ارشاد خلایق فرستاده است.
تاریخ ادیان ، جان ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، صفحه .596
طبق آموزه های مسیحیت، همه انسانهایِ قبل از عیسی مسیح حتی انسانهای عادل و انبیاء پیشین، بعد از مرگشان به خاطر گناه حضرت آدم در جهنم به سر می برند و برای نجات باید منتظر مصلوب شدن عیسی مسیح باشند.
(کتاب تعالیم کلیسای کاتولیک بند 632: عیسی به جهنم نزول کرد تا عادلانی را که پیش از او رفته اند را نجات دهد.)
فرض کنیم که بعد از مصلوب شدن عیسی همه ایمان بیاورند و اهل نجات شوند...
اما چرا در فاصله زمانی بین آدم و عیسی ، تمام انسان های عادل و انبیاء با اینکه به تمام دستورات الهی پایبند بوده اند، اهل نجات نباشند و در جهنم به سر ببرند؛ چرا؟!!!
می گویند: "انسان نه با اعمال شریعت، بلکه با ایمان به عیسی مسیح پارسا شمرده میشود. زیرا هیچ بشری از راه انجام اعمال شریعت پارسا شمرده نمیشود"(غلاطیان 16 : 2)
" آیا تا این حد نادانید که با روح آغاز کردید و اکنون میخواهید با تلاش انسانی به مقصد برسید؟" غلاطیان3 : 3)
اما میخوانیم:
"برادرانِ من، چه سود اگر کسی ادعا کند ایمان دارد، امّا عمل نداشت" (یعقوب 14 : 2)
"ای نادان، میخواهی بدانی چرا ایمان بدون عمل بیثمر است؟" (یعقوب 20 : 2)
برای من سوال است که براستی نادان کیست! آنکه ایمان را کافی می داند و یا آنکه به عمل نیز اهمیت می دهد؟!!
پولس از متعصبان یهود بود و در شکنجه و آزار مسیحیان اولیه دست داشت. وی از رئیس کاهنان نامهای خواست تا به دمشق رفته و مسیحیانی را که بدان جا گریخته بودند به اورشلیم برگرداند.
امّا به گفته مسیحیان در بین راه حادثهای رخ داد که زندگی وی و تاریخ مسیحیت را متحوّل ساخت: «و در اثنای راه، چون نزدیک به دمشق رسید، ناگاه نوری از آسمان دور او درخشید و به زمین افتاده، آوازی شنید که بدو گفت، ای شائول، شائول، برای چه بر من جفا میکنی؟ گفت، خداوندا تو کیستی؟ خداوند گفت: من آن عیسی هستم که تو به او جفا میکنی.»
پولس با اینکه ادعا میکرد حضرت عيسی (علیهالسلام) را ملاقات كرده و از سوی ايشان مأمور به تبليغ مسيحيت شده است، از همان ابتدا با حواريون واقعی و مخلص عيسی (علیهالسلام) شروع به مخالفت علنی كرد.
اگر واقعاً از سوی حضرت عيسی (علیهالسلام) مأمور به تبليغ دين مسيح بود آيا همه آن مخالفتهایی كه با حواريون داشت نيز دستور حضرت عيسی (علیهالسلام) بوده است يا طبق رأی خود چنين كرده است؟
کشتن مرتد مختص به اسلام نیست بلکه در هر دین حقی بوده است، مطابق کتاب مقدس در تثنیه این حکم امده است :
- اگر در میان تو، در یکی از دروازههایت که یهُوَه خدایت به تو میدهد، مرد یا زنی پیدا شود که در نظر یهُوَه، خدایت، کار ناشایسته نموده، از عهد او تجاوز کند
- و رفته خدایان غیر را عبادت کرده، سجده نماید، خواه آفتاب یا ماه یا هر یک از جنود آسمان که من امر نفرمودهام.
- و از آن اطلاع یافته، بشنوی، پس نیکو تفحص کن؛ و اینک اگر راست و یقین باشد که این رجاست در اسرائیل واقع شده است.
- آنگاه آن مرد یا زن را که این کار بد را در دروازههایت کرده است، بیرون آور، و آن مرد یا زن را با سنگها سنگسار کن تا بمیرند.
- از گواهی دو یا سه شاهد، آن شخصی که مستوجب مرگ است کشته شود؛ از گواهی یک نفر کشته نشود.
- اولاً دست شاهدان به جهت کشتنش بر او افراشته شود، و بعد از آن، دست تمامی قوم؛ پس بدی را از میان خود دور کردهای.
(عهد قدیم ، تثنیه ، 17 :2-7 )
این قانون تورات بوده است وبنا بر سخن خود حضرت عیسی در انجیل متی، قوانین تورات نسخ و باطل نشده بلکه عمل به آن بر مسیحیان لازم است
در انجیل امده : گمان مبرید که امده ام تا تورات یا صحف انیبا را باطل سازم. نیامده ام تا باطل نمایم بلکه آمدهام تا تمام کنم (تحققشان بخشم) - به شما میگویم، تا آسمان و زمین از میان نرود، نقطه یا همزهای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه همه واقع شود.- پس هرکه یکی از کوچکترینِ این احکام را بشکند و به دیگران نیز چنین بیاموزد، در پادشاهیِ آسمان، کمترین بهشمار خواهد آمد. امّا هرکه این احکام را اجرا کند و آنها را به دیگران بیاموزد، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. (انجیل متی ، 5 : 17-19 )
ودر جایی دیگر حضرت عیسی امر به عمل دستورات تورات میکند :
نگاه عیسی خطاب به مردم و شاگردان خود چنین گفت:علمای دین و فَریسیان بر مسند موسی نشستهاند.پس آنچه به شما میگویند، نگاه دارید و بهجا آورید ( انجیل متی ، 23 :1-3 )
بنابراین کشتن مرتد در دین یهود و همچنین دین مسیحیت هم وجود داشته و باید اجرا شود .
در مسیحیت حجاب لازم است هر چند مسیحیت تبشیری برای جذب افراد به مسیحیت از موارد مختلفی استفاده میکند و یکی از این موارد ادعای ازادی پوشش و بی حجابی در مسیحیت است ولی با مراجعه به کتاب مقدس به ایات متعددی بر میخوریم که بی حجابی را منع و نکوهش کرده است
1- در فرهنگ کتاب مقدس زنان دارای بُرقِع بودند و چادر میپوشیدند . ( و به تامار خبر داده، گفتند: اینک پدر شوهرت برای چیدن پشم گلۀ خویش، به تمنه میآید - پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرده، بُرقِعی به رو کشیده، خود را در چادری پوشید،){ پیدایش ، 38 : 13 -14 }
2 - کتاب مقدس زنان را از پوشیدن لباس مردانه نهی فرموده : ( زن نباید جامۀ مردانه بر تن کند، و نه مرد جامۀ زنانه. زیرا یهوه خدای شما از آنان که چنین کنند کراهت دارد.) { تثنیه ،ترجمه هزاره نو ،22 : 5 }
3 - و خداونـد زنـان بـی حجـاب و بی حیـا را مستوجب مجازات میداند و میفرماید: ( خداوند می فرماید: «دختران صهیون را ببینید که با چه ناز و عشوه راه می روند. با گردن فراز و چشمان شهوت بار به هر سو می نگرند. دستبندها و خلخال های خود را به صدا می آورند- بنابران، دختران سهیون را به جزای اعمال شان می رسانم، سر شان را به مرض بی مویی مبتلا کرده و آن ها را بی ستر و بی پرده و رسوا می سازم.) {اشعیا ، 3 : 16- 17 ، ترجمه دری }
4 – خدا دستور داده زنان در هنگام دعا و نیایش سرشان را بپوشانند : ( اگر زنی سر خود را نمیپوشاند، پس اصلاً موهای خود را بچیند؛ و اگر برای زن شرمآور است که موهایش را بچیند یا بتراشد، پس باید سر خود را بپوشاند.) { اول قرنتیان ،11 : 6 }
5 – همچنین خدا ایشان را از پوشیدن لبـاس جـذاب بـر حذر داشته و میفرماید: نیز خواهانم که زنان پوششی شایسته بر تن کنند و خویشتن را به نجابت و متانت بیارایند، نه به گیسوانِ بافته، یا طلا و مروارید، یا جامههای فاخر- بلکه به اعمال نیکو آراسته باشند، چنانکه شایستۀ زنانی است که مدّعی خداپرستیاند.( اول تیموتائوس ، 2: 9-10 )
مستی یکی از گناهان کبیره در مسیحیت شمرده میشود و ایمانداران مسیحی باید از مستی و میگساری دوری نمایند
کتاب مقدس پیروان خود را از مستی و میگساری نهی میکند حتی از همنشینی با میگسار منع میکند . میگساران را دور از ملکوت خدا میداند .
و مست شراب مشوید که در آن فجور است ( افسسیان ،5 :18 )
و حسد و قتل و مستی و لهو و لعب و امثال اینها که شما را خبر میدهم، چنانکه قبل از این دادم، که کنندگان چنین کارها وارث ملکوت خدا نمیشوند.(غلاطیان ،5 :21 )
و دزدان و طمعکاران و میگساران و فحّاشان و ستمگران وارث ملکوت خدا نخواهند شد.( اول قرنتیان ،6 :10 )
لکن الآن به شما مینویسم که اگر کسی که به برادر نامیده میشود، زانی یا طمّاع یا بتپرست یا فحّاش یا میگسار یا ستمگر باشد، با چنین شخص معاشرت مکنید بلکه غذا هم مخورید.(اول قرنتیان ،5 :11 )
وای از آنِ کیست و شقاوت از آن که، و نزاعها از آن کدام، و زاری از آنِ کیست و جراحتهای بیسبب از آنِ که، و سرخی چشمان از آنِ کدام؟ - آنانی را است که شرب مدام مینمایند، وبرای چشیدن شراب ممزوج داخل میشوند.- به شراب نگاه مکن وقتی که سرخفام است، حینی که حبابهای خود را در جام ظاهر میسازد، و به ملایمت فرو میرود؛
(امثال ، 23 : 29 -31)
از خصوصیات نیکوی حضرت یحیی این بود که هرگز لب به شراب نیالود و از همین رو مورد ستایش انجیل لوقا قرار گرفته .
زیرا که در حضور خداوند بزرگ خواهد بود و شراب و مُسکری نخواهد نوشید و از شکم مادر خود، پر از روحالقدس خواهد بود.
(انجیل لوقا ،1 : 15 )
پس خود را حفظ کنید مبادا دلهای شما از پرخوری و مستی و اندیشههای دنیوی، سنگین گردد و آن روز ناگهان بر شما آید.
(انجیل لوقا ،21 :34 )
«تو و پسرانت با تو چون به خیمه اجتماع داخل شوید، شراب و مُسْکِری منوشید مبادا بمیرید. این است فریضۀ ابدی در نسلهای شما. (لاویان ،10 : 9 )
با مراجعه به کتاب مقدس به مواردی بر میخوریم که نبوت و صداقت عیسی مسیح را زیر سوال میبرد
1- بنا به نقل تورات نبوت بعد از حضرت اسحاق حق نخست زاده او یعنی عیسو برادر بزرگتر یعقوب است اما یعقوب با حیله و فریب دادن پدرش برکت و نبوت را برای خود گرفت علاوه بر اینکه نخست زادگی عیسو را در قبال غذا دادن به او از او گرفت (عهد عتیق ، پیدایش، باب 27 ) .بنابراین نبوت حق یعقوب نبوده ولی انرا با فریب بدست اورده و از انجایی که عیسی مسیح هم از نسل یعقوب است ( انجیل متی ، باب 1 ) نبوت او هم زیر سوال میرود زیرا از طریق فریب و دروغ به او رسیده است .
2- طبق تورات حضرت مسیح ، مسیح موعود یهود نیست که وارث سلطنت داوود باشد زیرا به حکم نسب نامه عیسی در انجیل متی ایشان از اولاد (یکنیاء) است و اوهم فرزند (یهویاقیم) است . بر اساس یهویاقیم کتاب وحی ارمیا را پاره کرد لذا نفرین شد و سلطنت از نسل وی برداشته شد بنابراین مسیح که از نسل اوست هم حق نبوت و پادشاهی و جانشینی داوود را نداشته است . (( پس اکنون من، خداوند، به تو یهویاقیم پادشاه میگویم دیگر از نسل تو هیچکس بر قلمرو داوود حکومت نخواهد کرد. جسد تو بیرون انداخته میشود تا روزها زیر گرمای خورشید و شبها در برابر یخ و سرما باشد. من تو و فرزندانت و درباریانت را بهخاطر گناهانی که مرتکب شدهاید مجازات خواهم کرد. نه تو و نه مردمان اورشلیم و یهودا به اخطارهای من اعتنایی نکردید، پس من بلایی را که گفته بودم بر سر شما خواهم آورد- ارمیا ، 36 :29 – 31 ))
2-
3- اجداد عیسی از قبیله عمونیان و موبیان است ( انجیل متی ، 1 ) و به حکم عهد عتیق این دو قبیله وارد جمعیت خدا نشوند چه برسد که نبوت در انها باشد لذا عیسی هم نه تنها حق نبوت نداشته بلکه اصلا در جمعیت خدا داخل نمیشود (( - از قوم عمونی یا موآبی هیچکس وارد جماعت خداوند نشود حتی بعد از نسل دهم )) ( سفر تثنیه ، 23 : 3 )
با توجه به این ایات نتیجه میگیریم که عیسی نبوتی دروغین و کذب داشته است.
در کتاب مقدس به ساحت حضرت عیسی گناهانی نسبت داده شده که در کتاب مقدس از ان نهی شده خود ان حضرت دیگران را از ارتکاب ان منع میکردند .
1 خوردن شراب و شراب سازی . حضرت عيسي مسيح بنا بر نقل انجيل يوحنا معجزه ي خود را شراب سازي قرار داد آن هم ساختن شراب به ميزان بسيار زياد يعني 6 قدح!!! علاوه بر اینکه خود حضرتش بنا به نقل اناجيل « باده پرست» معرفي شده و باده پرستي استفاده از شراب اندك نيست؛ بلكه مصرف شراب فراوان باعث دادن صفتي چون باده پرست مي شود.
با اینکه در ایات متعدد کتاب مقدس از شراب خواری و... منع شده . به عنوان مثال : (و خداوند هارون را خطاب كرده و گفت – تو و پسرانت با تو چون به خيمه اجتماع داخل شويد شراب و مسكري منوشيد مبادا بميريد- اين است فريضه ابدي در نسلهاي شما – تا در ميان مقدس و غير مقدس و نجس و طاهر تميز دهيد. / سِفر لاويان، 10 : 8- 11 )
در عبارت فوق، نوشيدن شراب و مسكر به عنوان : حرام ابدي ،عملي غير مقدس ، نوشيدن مايعي نجس معرفي شده است.
2 مسیح به علم و گفته خود عمل نمیکرد : مثلا در انجیل میگوید : امّا من به شما میگویم که دشمنان خود را محبّت نمایید و برای لعنکنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید . (انجیل متی،5 : 44 )
اما خود در جای دیگر انجیل دشمنان خود را شماتت میکند (متی ، 5 : 13 -35 )
3- اختلاط با یکی از فواحش زمان خود ، یعنی مریم مجدلیه که در اناجیل لوقا و یوحنا از ان گزارش شده است .حال انکه در کتاب امثال سلیمان ( 6 : 24 -27 ) حکم به عدم اختلاط با این گونه زنان به طور مطلق داده شده است .
4 – عدم حرمت گذاری به مادر. در یوحنا امده عیسی خطاب به مادرش گفت : ای زن مرا با تو چه کار است (یوحنا ، 2 : 4 )
در اعتقاد مسیحیان عیسی مسیح نجات دهنده انسانها از ارث شوم گناه نخستین ادم و حوا هست بنابراین خودش الوده به گناه نخستین نیست اما این سخن درست نیست و بنا بر اموزه گناه نخستین دامن عیسی هم الوده به این گناه موروثی هست و نمیتواند نجات دهنده باشد زیرا خدای متعال هر بشری را از دو چیز خلق کرده است : روح و جسم .
هر طفلی که موجود میشود جسمش از نطفه پدر و مادر است بعد از مدتی که در بطن مادر ماند خدای متعال به او روح میبخشد .جسم طفل از انجایی که ازجسم پدر و مادرش گرفته شده چنانچه مرض مزمنی در والدین باشد از طریق نطفه به طفل هم منتقل میشود اما از جهت روح چون روح طفل از پدر و مادر گرفته نشده بلکه مخلوق تازه خداست اثار روح والدین در طفل مشاهده نمیشود .حال مسیحیان که گناه را از صفات جسم و قابل انتقال به نسلهای بعدی میدانند با توجه به اینکه جسم عیسی هم طبق اعتقاد مسیحیان از جسم مریم گرفته شده و مریم هم بشر است و آلوده به گناه نخستین لذا حضرت عیسی هم وارث گناهی است که از جسم مادر به او منتقل شده در نتیجه نمیتواند پاک و نجات دهنده گنهکاران باشد .
در باور مسیحیان عیسی باید از نوادگان داوود باشد چنانچه در ( متی ،22 : 42 ) امده است . و برای تسلط بر جهان و به بند کشیدن شیطان به زمین باز گردد اما نکته قابل توجهاینست که در کتاب مقدس انتساب عیسی به داوود دچار اشکال و نقص است بنابراین حضرت عیسی دربنا بر کتاب مقدس نمیتواند به داوود منتسب شود
از میان اناجیل چهارگانه انجیل متی وانجیل لوقا خاندان عیسی(ع) را معرفی کرده اند و در هر دو انجیل نکات قابل تاملی دیده میشود. در این میان نسبت نامه انجیل متی بیشتر قابل تردید است. "...و متان یعقوب (ع)را اورد و یعقوب (ع) یوسف شوهر مریم را اورد که عیسی(ع) مسمی به مسیح از وی متولد شد
ظاهر عبارت نشان میدهد که عیسی (ع)از یوسف شوهر مریم تولد یافته است- همان مطلبی که مسیحیان خود به ان باور ندارند. پس برای رفع این مشکل باید ضمیر وی را به مریم(س) بر گرداند یعنی عیسی (ع) از مریم(س) متولد شد.اما دراین صورت به مشکل مهم تری برمی خوریم.شجره نامه مذکور مربوط به یوسف شوهر مریم(س) است و به عیسی (ع) ربطی ندارد. بنا براین نمی توان به استناد کتاب مقدس عیسی(ع) را از نسل داوود(ع) دانست و مسیحا بودن وی با تردید مواجه میشود.
مطالعه انجیل لوقا بر این مشکل می افزاید:" و حسب گمان خلق پسر یوسف بن هالی بن متات..."
این انجیل نیز در حقیقت از نسب نامه یوسف شوهر مریم(س) نام برده است و نمی تواند عیسی(ع) را به داوود(ع) پیوند دهد. این دو تعبیر سبب شده است که برخی محققان کتاب مقدس عبارت" به حسب گمان خلق" در انجیل لوقا را از اضافات بعدی وعیسی(ع) را واقعا فرزند یوسف بدانند. انان میتوانند بخش های متعددی از عهد جدید که عیسی(ع) در انها فرزند یوسف ومریم (س) معرفی شده است شاهدی بر مدعای خود بدانند اما باید توجه داشت که کتاب مقدس صراحتا عیسی(ع) را متولد از روح القدس دانسته است و او نمیتواند فرزند یوسف یا شخص دیگر باشد.
بسیاری از ایات عهد عتیق بر یگانگی خدای متعال صراحت دارد به گونه ای که برخی محققان مسیحی وحدانیت خدا را مهمترین حقیقت عهد عتیق دانسته اند نمونه ای از ایات عهد عتیق در وحدانیت خدا
1 - این بر شما نمایانده شد تا بدانید که یهوه خداست و خدایی جز او نیست. (تثنیه، 4: 35 )
2 - پس امروز بدانید و به یاد آورید که یهوه خداست، بالا در آسمان و پایین بر زمین، و به جز او نیست
(تثنیه ، 4 : 39 )
3 - الان ببینید که من خود، او هستم. و با من خدای دیگری نیست . (تثنیه ، 32 : 39 )
توحید یکی از ارکان اصلی و اصول ثابت تمام ادیان الهی است. تثلیث یکی از مهمترین اعتقادات بسیاری از مشرکان حیات بشری است که پیروان عیسی مسیح، با تحریف دین عیسی (علیهالسلام) آن را وارد مسیحیت کردند. یکی از راههای اثبات بطلان و انحرافی بودن تثلیث این است که بدانیم خود عیسی مسیح قائل به چند خدا بودهاند.
کتاب مقدس سرشار از آیاتی است که نشان میدهد نهتنها عیسی مسیح به تثلیث هیچ اعتقادی نداشته، بلکه وی یک موحد واقعی و عبدی یگانه پرست و مؤمنی خداپرست بوده است. عیسی مسیح در جواب کسی که او را استاد نیکو خطاب کرده به صراحت میفرماید: مرا نباید نیکو بخوانی چراکه نیکو فقط خداست.
کتاب مقدس این گفتگو را چنین حکایت میکند: «و یکی از روسا از وی سؤال نموده، گفت، ای استاد نیکو چه کنم تا حیات جاودانی را وارث گردم؟ عیسی وی را گفت، از بهر چه مرا نیکو میگویی و حالآنکه هیچکس نیکو نیست جز یکی که خدا باشد.»
مرقس ماجرای شام آخر و معرفی شاگرد خائن توسط عیسی مسیح را چنین روایت کرده است: «شامگاهان با آن دوازده آمد؛ و چون نشسته غذا میخوردند، عیسی گفت: هرآینه به شما میگویم که یکی از شما که با من غذا میخورد، مرا تسلیم خواهد کرد. ایشان غمگین گشته، یکیک گفتن گرفتند که آیا من آنم و دیگری که آیا من هستم. او در جواب ایشان گفت: یکی از دوازده که با من دست در قاب فرو برد! بهدرستی که پسر انسان بهطوریکه درباره او مکتوب است، رحلت میکند. لیکن وای بر آن کسی که پسر انسان بهواسطه او تسلیم شود. او را بهتر میبود که تولد نیافتی.» (ترجمهی قدیم کتاب مقدس، مرقس 14: 17_ 21. )
( در یکی دیگر از اناجیل معتبر مسیحیان، ماجرای شام آخر چنین روایتشده است: «امّا شیطان در یهودای مسمّی به اسخریوطی که از جمله آن دوازده بود داخل گشت و او رفته با روسای کهنه و سرداران سپاه گفتگو کرد که چگونه او را به ایشان تسلیم کند... و او قبول کرده، درصدد فرصتی برآمد که او را در نهانی از مردم به ایشان تسلیم کند... و چون وقت رسید، با دوازده رسول بنشست… و همچنین بعد از شام پیاله را گرفت و گفت: این پیاله عهد جدید است در خون من که برای شما ریخته میشود. لیکن اینک، دست آنکسی که مرا تسلیم میکند با من در سفره است؛ زیرا که پسر انسان برحسب آنچه مقدّر است، میرود لیکن وای بر آنکسی که او را تسلیم کند. آنگاه از یکدیگر شروع کردند به پرسیدن که کدامیک از ایشان باشد که این کار بکند؟» :: موضوعات مرتبط:
مسیحیت , ,
:: برچسبها:
مسیحیت , ,
طبق نقل كتاب مقدس اولين هولوكاست واقعى به دست نبى خدا حضرت داود (علیهالسلام) به وجود مىآيد. در آنجا چنين آمده كه حضرت داود (علیهالسلام) پس از تصرف شهرهاى بنىعمّون و به دست آوردن غنائم، تمام مردمان آن شهرها را با ارّه و تيشههاى آهنين قطعهقطعه كرده و آنها را در كوره آجرپزى مىسوزاند.
در كتاب مقدس چنين آمده است: «پس داود تمامى قوم را جمع كرده به ربّه رفت و با آن جنگ كرده آن را گرفت؛ و تاج پادشاه ايشان را از سرش گرفت كه وزنش يك وزنه طلا بود و سنگهای گرانبها داشت و آن را بر سر داود گذاشتند و غنيمت از حد زياده از شهر بردند؛ و خلق آنجا را بيرون آورده ايشان را زير ارّهها و چومهاى آهنين و تیشههای آهنين گذاشت و ايشان را از كوره آجرپزى گذرانيد و به همينطور با جميع شهرهاى بنى عمّون رفتار نمود. پس داود و تمامى قوم به اورشليم برگشتند.» (کتاب مقدس، دوم سموئيل 12: 28-31، اول تواريخ 20: 1-4. )
کتاب مقدس دارای دو دیدگاه کاملا متناقض درمورد حواریون هست که این مطلب نقدی روشن بر کتاب مقدس است. در بخشی از کتاب مقدس، عیسی مسیح ارزش والایی به حواریون بخشیده و آنان را مادر، خواهر و برادران خود معرفی میکند: «در جواب ایشان گفت: مادر و برادران من ایناناند که کلام خدا را شنیده، آن را بجا میآورند.» (ترجمهی قدیم کتاب مقدس، لوقا 8: 21.) و تنها آنها را سزاوار درک اسرار ملکوت میداند: «به ایشان گفت: به شما دانستن سر ملکوت خدا عطاشده، امّا به آنانی که بیروناند، همه چیز به مثلها میشود.» ( ترجمهی قدیم کتاب مقدس، مرقس 4: 11.)
در مقابل این تعریف و تمجید، مسیح در بخشی از کتاب مقدس به نحوی از حواریون نام میبرد که همهی این ستایشها زیر سؤال میرود. عیسی در بخشی از سخنانش پطرس حواری بزرگ خود را شیطان خوانده و خواستار دوری او از خود میشود: «امّا او برگشته، پطرس را گفت: دور شو از من ای شیطان زیرا که باعث لغزش من میباشی، زیرا نه امور الهی را، بلکه امور انسانی را تفکّر میکنی!» ( ترجمهی قدیم کتاب مقدس، متی 16: 23.)
بحث مصلوب شدن حضرت عیسی (علیه السلام) یکی از مباحثی است که از همان ابتدا بین پیروان حضرت، مورد اختلاف بوده است.
در اینکه مأمورانی به هدف دستگیری عیسی (علیه السلام) آمدند و شخصی را گرفته و بر روی صلیب بردند شکی نیست، اما در اینکه آیا آن شخص، خود عیسی (علیه السلام) بود و یا شخص دیگری شبیه او بود، اختلاف بوده و هست.
برخی از متون، مثل کتاب مکاشفه پطرس و رسالهی دوم شیث، آن حضرت را مصلوب نمیدانند. مکاشفه پطرس مینویسد: «شخص دیگری را به جای مسیح مصلوب کردند، در حالی که خود مسیح از دور به تماشای آنها ایستاده بود»
و همینطور رساله دوم شیث: «آن کس که به وی مرّ نوشاندند، من نبودم. آنان (به خیال خود)، مرا به صلیب کشیدند، اما در واقع، من نبودم بلکه شمعون بود که مصلوب گردید. من جز آن کسی بودم که تاج خار را بر سرش نهادند...»
اما پدران کلیسا، امثال این کتابها که بر خلاف آموزههای آنها سخن گفته بودند را به رسمیت نشناختند و از میان کتابهایی که سالها پس از عیسی (علیه السلام) نوشته شده بود، تنها 27 کتاب را به عنوان انجیل، کتاب مقدس (عهد جدید) به رسمیت شناختند.
لذا در انجیل کنونی (27 کتاب گلچین شده) میخوانیم که عیسی بر روی صلیب برده شد؛ که این موضوع، ریشه و بنیان آموزههای مهمی مثل گناه نخستین، فدا، نجات از طریق ایمان منهای عمل به شریعت، و تثلیث است و با زیر سوال رفتن آن (صلیب نجات بخش)، این آموزهها نیز زیر سوال میرود.