عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 88
نویسنده : محمد

دکتر حمیـد مارکوس؛ او که فردی آلمانی است و دین اسـلام را انتخاب کرده است، در مقاله ای در این رابطه می گویـد:«من از طفولیت در خودم این میل شدیـد را می دیـدم که هرآنچه مربوط به شـئون اسـلامی است را بخوانم، و لذا به طور دقیق ترجمه قرآن مجیـد را که در کتابخـانه شـهر مـا بود مطـالعه کردم... در آن وقت، عظمت تنظیم تشـریعی در قوانین اسـلامی اثر
بسـیاری در نفس من می گذاشت، و آن نهضت عجیبی که شریعت اسلامی در آن عصرها ایجاد کرد، تأثیر به سزایی در فکرم هماننـد انقلابی بزرگ گذاشت. آن گاه موفق شدم تا از نزدیک با مسـلمانان ملاقات کرده و از آنان در «برلین » کمک بگیرم و لـذا بسـیار از تفاسـیر ملاصـدرا درباره آیات قرآنی اسـتفاده کردم... و بعـد از مـدتی که با این شخصـیت فکری انس گرفتم،اسلام رابرگزیدم.
بیش از همه آنچه را که مربوط به شـئون بشـری و ارتباط انسانی بود، افکار و تصورات مرا به خود مشـغول کرد. اموری که در
جاهای دیگر نیافتم و هرگز در غیراسـلام سـخنی از آن ها نشـنیدم. توحیدی که اسلام معرفی می کند، عقیده مقدسی است که از هرگونه خرافاتی که با عقل و علوم جدید سازگاری ندارد، پیراسته است، و لذا ما هیچ گونه ضدیتی بین عقیده و علم در دین اسلام نمی بینیم و این، امتیاز خاص و بزرگی است براي کسی که تمام قدرت و استعدادهایش را در راه علوم صرف کرده است.
امتیاز دیگر این دین آن است که تعلیمات آن، تعلیماتی توخالی و آرمانی صـرف نیست که راه خود را کورکورانه در زندگی بشر دنبال کند، بلکه تعالیم اسلام، قواعد و احکامی است که در زندگی بشر به صورت ملموس نفوذ دارد.
قوانین اسلام هرگز سلب اختیار و آزادي از فرد نمی کند، بلکه ارشاداتی است که هدف از آن، تأسیس آزادي دست جمعی وعمومی است.
در خلال سـال های طولانی به کرات به این حقیقت رسـیدم که اسـلام واسـطه طلایی براي ربط بین زنـدگی فردي و زنـدگی اجتماعی است، که یکدیگر را به هم مرتبط می سازد.[1]

پی نوشت
[1] نگاهی به مسیحیت ،علی اصغر رضوانی، نشر جمکران ،صفحه 104



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 125
نویسنده : محمد

لورد هیدلی؛ از دانشمندانی که بعد از مطالعات و بحث های طولانی در دو دین معروف - مسیحیت و اسلام - اسلام را ترجیح داده و آن را اختیار کرده است، در کتابش که در مورد توجه غرب به اسلام نوشته، می گوید: « اعتقـاد کنونی من تنهـا در نتیجه بحث هـای سـال های متمادی است... من بایـد این مطلب را اعتراف کنم که بسـیار خوشـحال شـدم هنگـامی که دریافتم تمام نظریات و تجربیاتم به طور کامل مطابق با اسـلام ازکار درآمد... محبت و الفت و تسامحی که در اسلام است بسیار نزدیک تر و بیشتر است از آنچه را که مسیح آورده، آن گونه که رجال مسیحیت درکلیساهای متنوع می گویند. ملاحظه کنید عقیده تثلیث را که با حالتی از تشویش امیخته شده که هرگز عقل آن را باور نمی کند. این عقیده هدف غایی بوده کلیسا و یکی از مهم ترین عقاید اساسـی آن به حساب می آید، در حالی که اگر ما به آن اعتقاد داشـته باشـیم به هلاکت ابدی گرفتار شده ایم!! من معتقدم که هزاران مرد و زن نیز همانند من قلبا مسـلمانند ولی ترس از انتقاد و اینکه از جامعه طرد شوند، مانع شده تا عقیده قلبی خود را اظهار دارند... .من الآن به سبب اسلام آوردنم، خود را مسیحی واقعی می دانم، بهتر از آنچه که قبلا برآن بودم وامید دارم که دیگران نیز همانند من با تمام شـهامت و افتخار به حقانیت اسلام اعتراف کرده و آن را صحیح ترین دین بدانند...
کلیساهای متعدد مسـیحی هر کدامشان با دیگري تناقض آشکاری دارد و معلمین عقاید آن ها، گره هایی را بر تعالیم مسیحیت بسـته انـد که هرگز باز نخواهـد شد و عقایدي را جعل کرده اند که وحشت عظیمی را در عقول انسان ایجاد خواهد کرد... من در طول چهل سال فکر کردم تا به این حل صـحیح و رأي قطعی نزد خود رسـیدم که تمام ترکیب هاي این دین خیالی، دسـت پرورده انسان است، نه تعلیمات الهی. و بر من واجب است که اعتراف کنم که دیـدارم از شـرق باعث شد تا دلم پر از احترام وتعظیم نسبت به دین محمد گردد، دینی سلیس که به انسان می آموزد چگونه در طول مدت زندگی اش خدا را عبادت کند.
از امتیازات اصـیل اسـلام تناسب آن با تمام جنسیت هاي بشري است. لذا تنها عرب ها نبودند که از اسلام پیروي کردند... دین اسلام دینی جهانی است و قابـل پیاده شـدن در هر زمان و مکان است. و اگر براي هر جنسـیتی سازگاری دارد به طور ضـروری براي هر عقلی نیز سازگـاری دارد؛ زیرا اسـلام دین فطرت است و فطرت در انسـان هـا بـا یکـدیگر اختلاف ندارنـد و لـذا اسـلام بـا هر درجه ازپیشرفت و تمدن بشري سازگاري دارد... .

ایقاظ الغرب للاسلام، لورد هیدلی، ترجمه اسماعیل حلمی بارودی



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 99
نویسنده : محمد

بنظر میرسد پولس در تبلیغ مسیحیت مورد نظر خود از شرایطی بهره جست که حضرت مسیح و حواریون ان حضرت از آن شرایط بهره نگرفتند که مهمترین انها این سه عامل بودند

(1)- تغيير و همسان سازی تعاليم مسيحيت با عقايد رايج آن زمان.
 مردم امپراتوری روم، به خدايانی بشری اعتقاد داشتند. اين خدايان در قالب امپراتور و يا اساطير جلوه گر مي شدند.
بديهی است كه در چنين جامعه ای، تعاليم يكتاپرستانه و اعتقاد به خدايی ناديدنی نمي توانست بهراحتی غالب شود. اما
پولس با اعلام اينكه عيسی، خدايی است كه لباس جسم دربركرده و به ميان مردم آمده است[1] به نوعی همان عقايد رومی را با نامی جديد ارائه كرد. به همين دليل، مسيحيت جديد كه ابتكار و دست ساخته پولس بود بهراحتي مورد پذيرش مردم آن سامان قرارگرفت.
(2)- حذف شريعت.
شريعت موسوی، مشتمل بر احكامی سخت بود كه پايبندی به آن برای مردم بی قيد و بند آن جامعه بسيار مشكل مينمود. پولس با ادعای اينكه با مصلوب شدن مسيح، زمان عمل كردن به احكام شريعت به سر آمده است[2]،پذيرش آيين جديد را برای مردم آسان ساخت و همين مسئله توانست زمينه مناسب را برای گرايش سريع و انبوه مردم فراهم آورد.
(3)-  دستور به پيروی از حاكمان.
حكام و سلاطين، همواره با كساني كه به نوعی با حكومت آنان به دشمنی برخيزند به مبارزه مي پردازند و سعی در ازبين بردن آنان دارند. در مقابل با كسانی كه مردم را به اطاعت از آنان فرا بخوانند، تا حد امكان از در دوستی درمی آيند. حضرت مسيح، به مبارزه علني با حاكمان رومي از يكسو و رهبران فاسد يهودی از سوی ديگر پرداخته بود. همين مسئله سبب شد كه آنان با تمام توان خويش بر ضد عيسی به پا خيزند. پولس به جاي آنكه در نوع برخورد با حكام، دنباله رو مسيح باشد، از در دوستی با صاحبان قدرت درآمد. وی به پيروان خويش دستور ميداد كه بايد مطيع بی قيد و شرط حاكمان بود:
«هر شخصي مطيع قدرتهای برتر بشود زيرا كه قدرتی جز از خدا نيست و آنهايی كه هست از جانب خدا مرتب شده است حتی هركه با قدرت مقاومت نمايد مقاومت با ترتيب خدا كرده باشد... زيرا خادم خداست برای توبه نيكویی، لكن هرگاه بدی كنی بترس چون كه شمشير را عبث برنميدارد زيرا او خادم خداست و با غضب، انتقام از بدكاران ميكشد، لهذا لازم است كه مطيع او شوي.»[3]. 

پولس با بهره گيری از اين سه عامل، توانست هم از خشم حاكمان در امان بماند و هم به راحتی، مردم را به پذيرش مسيحيت جديد متقاعد سازد

 

پی نوشت :
[1] فیلیپیان ،7: 2-6.
[2] رومیان ،26: 3-21 .
[3] رومیان 13 :1-5 .



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , بدعت , شریعت ,
تاریخ :
بازدید : 112
نویسنده : محمد

به اعتقاد مسيحيان هيچ يك از كتاب ها, نامه ها و حتى انجيل هاى چهارگانه در عهد جديد به صورت نوشته شده از سوى خداوند فرود نيامده است, چنان كه هيچ يك از نوشته هاى عهد جديد, تأليف عيسى(ع) نيست.[1]
لاون تولستو از بزرگان مسيحيت مى گويد:
(كسى كه انجيل را مى خواند بايد بداند كه عيسى مسيح در تمام مدت عمر خويش كتابى ننوشت, عيسى را نمى توان مانند بلاتون, فيلون و بامارك فريلى دانست; حتى او مانند سقراط كه تعاليم خود را به شاگردان روشنفكر و مستقل القاء مى كرد نيز نبود, زيرا شاگردان مسيح عده اى افراد ساده و در عين حال نادان بودند كه با مسيح(ع) زندگى مى كردند. آنها در زمان عيسى(ع) آنچه را از او آموخته بودند ثبت نكردند, اما پس از گذشت زمانى نسبتاً طولانى كه تقريباً در حدود صد سال طول كشيد, آنها به فكر ثبت و ضبط آموخته هاى خود برآمدند و اقدام به نگارش سخنان مسيح(ع) نمودند.[2]
وليم ادى يكى از مفسران انجيل, هيچ يك از كتاب ها و نامه هاى عهد جديد را اثر عيسى(ع) نمى داند او مى گويد:
(به يقين عيسى(ع) هيچ يك از اين كتاب ها و نامه ها را ننوشته است در روزهاى نخست و اوايل ظهور مسيحيت, عهد جديد, زبان به زبان فرا گرفته مى شد و تا بيست سال پس از صعود عيسى هيچ يك از اين نوشته ها وجود نداشت.[3]
جان ناس نويسنده كتاب (تاريخ جامع اديان) مى نويسد: (روشن است كه عيسى(ع) تعاليم و درس هاى خود را تحرير نكرد, بلكه به شاگردان خاص خويش اعتماد نمود و آنها را به اطراف جهان فرستاد تا انديشه ها و باورهاى او را براى ديگران بيان كنند.)
همو در ادامه اين بحث از سخن تاريخ نويسان سود مى برد و مى گويد: (تمام مورخان بر اين باورند كه تعدادى از نوشته هاى عهد جديد از سوى شاگردان مسيح(ع) و پس از ارتحال وى تهيه شده است.)[4]
چنان كه گفته شد, هيچ يك از مسيحيان, عيسى(ع) را نگارنده انجيل ها و نوشته هاى عهد جديد نمى دانند, اما با اين وجود درباره كسانى كه كتاب هاى عهد جديد را نوشته اند اختلاف دارند . براساس تعاليم كليسا انجيل ها وحى الهى خوانده مى شوند و نويسندگان آنها كه از شاهدان و ناظران اعمال مسيح(ع) بودند, هنگام نگارش انجيل ها با روح القدس ارتباط داشتند و با الهام از او به ثبت آيات مى پرداختند.
در برابر تعاليم كليسايى و اعتقاداتى كه كليسا تبليغ مى كند, كرى ولف تعاليم كليسايى را نمى پذيرد. او مى گويد:
(اگر انجيل ها با الهام از روح القدس نوشته شده اند, هيچ ضرورتى ندارد كه نويسندگان انجيل ها را از شاهدان و ناظران اعمال مسيح بخوانيم, زيرا آنچه آنها نوشته اند با الهام از روح القدس بوده; بنابراين نيازى نيست كه آنها ناظر و شاهد اعمال مسيح باشند.)[5]
به نظر مى رسد ولف تأكيد و اصرار كليسا را براى اثبات آن كه نويسندگان انجيل ها شاهد و ناظر اعمال مسيح بودند, تنها در صورتى صحيح و درخور توجه مى داند كه انجيل ها را نوشته بشرى بدانيم و به آنها به چشم نوشته آدميان بنگريم. انديشه هاى كليسايى از سوى عده ديگرى از انديشمندان غربى مورد نقد و بررسى قرار گرفته است.
ديبلوس, ايزلروكارناك با بررسى اختلافات و بى نظمى هاى كتاب مقدس به اين نتيجه مى رسند كه اين نوشته ها به وسيله روحانيون كليسا تنظيم شده و نزديكان و حواريون عيسى(ع) هيچ نقشى در تهيه و تنظيم آن نداشته اند.[6]
كارل كائوتسكى انجيل نويسان را افرادى سخت نادان مى خواند كه نظريات آنها درباره بسيارى از مسائل غلط از آب درآمد.[7]
همو مى نويسد:
(امروزه ثابت شده است كه انجيل ها و هيچ يك از آثار مسيحيت از سوى معاصران عيسى(ع) نوشته نشده است.)[8]
به اعتقاد اسپينوزا عهد جديد و بخصوص انجيل ها وحى الهى نمى باشند. او مى گويد: پولس در نامه اى كه به اهالى كورنثه نوشت ميان دو نوع و دو صورت از تبشير فرق نهاد: 1. تبشيرى كه برخاسته و برگرفته از وحى است. 2. تبشيرى كه برگرفته از معرفت انسانى است. بنابراين, ا ين سؤال در مورد نوشته هاى عهد جديد پيش مى آيد كه حواريون به چه اعتبار سخن مى گفتند؟ آيا به اعتبار آن كه بر ايشان وحى مى شود, يا به اين اعتبار كه در شمار فقها قرار داشتند.
در باور اسپينوزا نويسندگان عهد جديد صاحب وحى نبودند. چه اينكه انبيا و يا صاحبان وحى هنگامى كه سخن مى گويند گفته هاى خود را سخن خداوند معرفى مى كنند. مثلاً مى گويند: اين كلام پروردگار است. اما حواريون چنين روشى ندارند و سخن خود را كلام خداوند معرفى نمى كن ند; براى نمونه پولس در نامه اول خود به قرنتيان كه از نوشته هاى عهد جديد است بارها به مخاطب خود يادآور مى شود كه آنچه من مى گويم نظر شخصى من است نه خدا. (زن تا زمانى كه شوهر او زنده است حق ندارد با مرد ديگرى ازدواج كند, اما زمانى كه همسر او فوت كرد مى توا ند با ديگرى ازدواج كند. البته اين حكم خداوند است اما نظر شخصى من آن است كه در صورتى هم كه همسر او مرد به عقد او باقى باشد و با مرد ديگرى ازدواج نكند.)[9] و از سوى خداوند در اين مسئله نزد من چيزى نيست.[10]
هرگاه يكى از حواريون بگويد: (نزد ما از سوى خداوند حكمى است) مقصود او از اين جمله آن نيست كه خداوند به من وحى كرده است بلكه او مى خواهد مطلب خويش را مستند به مسيح كند و آن را از تعاليم مسيح به شمار آورد.[11]
افزون بر اين, صاحبان وحى به هنگام بيان آيات الهى استدلال نمى كنند, اما حواريون هميشه با استدلال, گفته هاى خويش را زينت مى بخشند.[12]
به باور اسپينوزا انجيل ها وحى الهى به شمار نمى آيند. او به صورت استفهام انكارى مى گويد:
(كدام يك از ما مى توانيم باور كنيم خداوند اراده كرده داستان و قصه عيسى(ع) را بيان كند و آن را چهار بار براى بشر تكرار نمايد؟!)[13]

 

برگرفته از مقاله كتاب مقدس در نگاه انديشمندان غربي، نشریه پژوهش های قرانی ،شماره 1

پی نوشت :

[1]. مركز اللوثرى للخدمات الدينية, سئوال و جواب , 1/ 49.
[2]. تولستو, انجيل تولستو / 34.
[3]. كنز الجليل فى تفسير الانجيل, 1/ 3, به نقل از: آشنايى با مكتب مسيحيت / 339.
[4]. ناس, جان, تاريخ جامع اديان / 575.
[5]. ولف, كرى, مفهوم انجيل ها / 17 ـ 18.
[6] . آشتيانى, جلال الدين, تحقيقى در دين مسيحيت / 29.
[7] . كائوتسكى, كارل, بنيادهاى مسيحيت, ترجمه عباس ميلانى / 34.
[8]. همان / 33.
[9]. كتاب مقدس, باب 7 آيه 40.
[10]. همان.
[11]. عويضة, كامل محمد محمد, الاعلام من الفلاسفة, باروخ اسپينوزا / 169.
[12]. كتاب مقدس, قرنتيان اول, باب 10 آيه 15.
[13]. عويضة, كامل محمد محمد, الاعلام من الفلاسفة, باروخ اسپينوزا / 171. 



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , کتاب مقدس ,
تاریخ :
بازدید : 228
نویسنده : محمد

مسـیحیان گرچه ادعا می کنند که مبدأ هستی در همه مظاهر عالم تجلی نموده جز آن که در مسـیح، به کمال تجلی ظاهر شده

است، اما کمال تجلی را در « تجسم خدا» فرض می کنند که مفهومی کاملا مادی و شـرك آلود است .انان تفاوت میان
تجلی و تجسم را در نیافته اند، آري خداوند در همه چیز تجلی کرده ولی عین همه اشیا و متحد با آن ها نیست، چنان که عقل
و هوش آدمی در صـنایع و مخترعات او تجلی نموده، اما هیچ گاه کسـی ادعا نمی کند که تلفن و تلگراف و ماشین و هواپیما،
عینا همان عقل و هوش بشرند! ضمنا هر موجودي به اندازه خودش خدا را نشان می دهد و بر او دلالت دارد، نه به اندازه خدا،
که بیرون از اندازه آن هاست، همان گونه که مسـیح هم در حد خود نمایانگر خداست. و لذا در انجیل یوحنا آمده است: « پدر
از من بزرگ تر است»
و در انجیـل مرقس و لوقـا می خوانیم که مسـیح علیه السـلام بـا حالتی اعتراض آمیز به کسـی که او را اسـتاد نیکو می خوانـد،
فرمود: چرا مرا نیکو می خوانی؟ هیچ کس جز خدا نیکو نیست.

پی نوشت :

[1] انجیل یوحنا، 14 : 28
[2] مرقس ،10 :18    / لوقا ،18 :19



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , بدعت , شریعت ,
تاریخ :
بازدید : 151
نویسنده : محمد

پولس براي ترویج مسیحیت بین غیر یهودیان،دو کار و در حقیقت دو تحریف عمده در مسیحیت انجام داد:

-1- مسـیحیت را از نظر عمل آسان گردانیـد؛ زیرا براي غیر یهودیان، عمل به دسـتورات بسـیار پیچیده یهودیت سـخت بود، لذا
پولس شریعت را از مسیحیت حذف کرد و ایمان را براي رستگاري کافی دانست.
-2- از نظر عقیدتی نیز مسیحیت را چنان تغییر داد که پذیرش آن براي مشرکان امپراطوري روم آسان باشد.
جان بی ناس می نویسد: اما چون وي نزد امم غیر یهودي به دعوت مبعوث بود، فکر مسیحیت و بعثت و رجعت او به کلی نزد
ایشان بیگانه بود. از این رو پولس از راه دیگر که متناسب با فکر و اندیشه آن قوم بود در آمد.[1]
او همچنین می گوید: پولس حواري را غالبا دومین مؤسـس مسـیحیت لقب داده اند و مسـلما او در این راه تلاش بسـیار کرد و
طرفـداران اصول و شـریعت موسوي را مغلوب سـاخت، به طوري که آن هـا اهمیت موقعیت و مقـام خود را بر اثر تلاش
پولس از کف دادند، ولی اهمیت او بیشتر از آن جهت بود که وي اصول لاهوت و مبادي الوهی "تئولوژیک" خاصـی به وجود
آورد.[2]
از مسـیحیان یهودي الاصل که مخالف انـدیشه هاي پولس بودنـد، فرقه اي به نام "ابیونی ها" به وجود آمدنـد که حتی پولس را
کافر می پنداشتند. ولی در عین حال پولس پیروان بسـیاري را به سوي خود جـذب کرد. وي به جهت تحصـیلات فراوانی
که در طرطوس قیلقیه داشـته و از مراکز فلسـفی آنجـا متـأثر بوده، بعـد از وارد شـدن در مسـیحیت تـأثیر به سـزایی در تعلیمات
حضـرت مسیح علیه السلام می گذارد، و شریعت و تعالیم آن حضرت را با داخل کردن افکار فلسفی خود دگرگون می سازد.
او به شـهرهاي عرب، فلسـطین، سوریه، لبنان، ترکیه، یونان، قبرس، روم و اسـپانیا سفر می کند و افکار خود را در بین مردم آن
دیار منتشر می سازد
و لـذا می تـوان مسـیحیت را بعـد از حضـرت عیسـی علیه السـلام به این مرد نسـبت داد که به طـور حتم معصوم نبوده و افکـار
مکـاتب فلسـفی را در مسـیحیت وارد کرده است. و بـا مراجعه به عهـد جدیـد پی می بریم که انجیل ها بهره زیادي از افکار او
دارند.

پی نوشت

[1] تاریخ جامع ادیان،جان ناس ،مترجم علی اصغر حکمت ،صفحه 617

[2] تاریخ جامع ادیان،جان ناس ،مترجم علی اصغر حکمت ،صفحه 613

[3] برگرفته از کتاب نگاهی به مسیحیت ، علی اصغر رضوانی ،نشر مسجد جمکران ، صفحه 40



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , بدعت , شریعت ,
تاریخ :
بازدید : 94
نویسنده : محمد

پایگاه جامع فرق، ادیان ومذاهب _از سال 325میلادي که روحانیون متعصب مسـیحی در شوراي نیقیه، عقیده " آریوس" کشـیش یکتاپرست را باطل اعلام کردند، سـخت گیري نسـبت به روشنفکران و موحدان مسیحی آغاز شد و به پشتیبانی کنْستانْتین –امپراطور روم - کوشیدند تااعتقاد نامه شوراي نیقیه را بر مردم تحمیل کنند. بنا بر اعتقاد نامه مزبور عیسی مسیح پسر خدا بود و جنبه الوهیت داشت .این اعتقاد نامه خرافی و شـرك آلود، ملاك تشـخیص مومنان مسـیحی از بـدعت گزاران  شد و به اسـتناد آن درطول تاریخ هزاران تن را شکنجه داده و به قتل رساندند. با گذشت زمان، سـختگیري هاي کشـیشان رو به فزونی نهاد تا آن که در قرون وسـطی به اوج خود رسـید. اسقف سواسون درسال 1114میلادي، گروهی از کسانی را که الوهیت مسیح را قبول نداشتند، زندانی ساخت ومسیحیان موحد را کشان کشان به پاي تل هاي هیزم بردند و زنده زنده در آتش افکندند[1] .

فردریـک دوم در خلاـل سال هاي (1120 - 1139م ) قـوانینی وضـع کرد کـه به مـوجب آن هرکس به جرم بـدعت گزاري ازجانب کلیسا محکوم می شد، او را به حکومت تحویل می دادند تا در آتش بسوزانند.[2].
فیلیپ کنت فلانـدر، به دستیـاري اسـقف اعظم " رنس" جمع کثیري از روحـانیون و روسـتاییان و دوشـیزگانو زنان شوهردار وبیوگان و... را زنده زنده در آتش سوزاند و اموال آن ها را ضبط نمود.[3].

پاپ اینوسان چهارم ،در فرمان پانزدهم ماه مه سال 1252م-  تصریح نمود که به کار بردن شکنجه به منظور قلع و قمع کردن بدعت گزاران جایز است. پس از وي، الکساندر چهارم در سی ام نوامبر  1259م -  و پاپ کلمان پنجمنیز رأي او را تأیید نمودند.[4].
در سـال ( 1215م) پـاپ اینوسـان سوم به کلیه حکام دسـتور نمود تا رسـما سوگنـد یاد نماینـد که کلیه کسانی را که کلیسـا محکوم ساخته، معدوم نمایند وگرنه به جرم اِلحاد محکوم خواهند شد.[5].
شگفت آور آن که مفتش هاي انگیزیسـیون، حتی تعـدادي از مردگان را نیز محاکمه نمودند و سـپس نعش آن ها را در زنبیل ها نهاده در شهر گرداندند و سپس همه را به آتش کشیدند.[6].
تاریـخ نویس اروپـایی "جـان بگنـل بري" می گویـد: تعصب پوریتـان ها در سال ( 1648م) مسـبب صـدورفرمانی شـد که به موجب آن هرکس تثلیث و الوهیت مسـیح و ...را قبول نداشت، درمعرض اعدام قرار می گرفت.[7].

پی نوشت :

[1] مقدمه اي بر سیر تفکر در قرون وسطی، اثر محمد رضا فشاهی ص .95-97

[2] همان

[3] همان

[4] دیباچه اي بر عالم تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا، اثر تستا، ص .52

[5] مقدمه اي بر سیر تفکر در قرون وسطی، اثر محمد رضا فشاهی ص .95-97

[6] دیباچه اي بر عالم تفتیش عقاید در اروپا و آمریکا، اثر تستا، ص .33

[7] تاریخ آزادي فکر، ترجمه حمید نیر نوري، ص .54



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , خشونت در مسیحیت , رحمت ,
تاریخ :
بازدید : 135
نویسنده : محمد

موضوع شـریعت زدایی که در فلسـفه مسـیحیت آمـده، به هیچ وجه قابل دفاع نیست. اگر گمان کنیم که خالق گیتی چون دید آدمیان نمی توانند از راه عمل به احکام شـریعت رسـتگار شوند، ناگزیر "ایمان به پسرش" را جانشین آن ساخت، خطایی بس روشن است؛ زیرا خود مسـیح علیه السـلام شـریعت زدایی را بنابر گزارش متی باطـل شـمرده [1]. این پولس بود که قید شـریعت را از مسـیحیت برداشت و آشـکارا گفت: اکنون از قید شـریعت آزاد شده ایم  [2] . لذا مسیح و حواریون چنین تعلیمی را نیاوردند .تعلیمات پولس موجب شـد که ارزش و اهمیت عمـل در میـان مسـیحیان رو به کاهش نهـد. پولس معتقد بود که شـریعت، گرچه مصدر آن خداست ولی به واسـطه ملائکه به بشر فرستاده شده است و این دلیل بر ضعف آن است [3] روشن است هنگامی که عمل، اعتبارخود را از دست بدهـد بی بنـد و بـاري و لاابـالیگري جاي آن را می گیرد. بنابراین پولس را تا انـدازه اي بایـد مسؤول فسادي دانست که در جهان مسیحیت رواج دارد و این مسؤولیت به ویژه براي یک رهبر مذهبی مسؤولیتی بس گران است. هم اکنون نیز بی بنـد و بـاري هـا و تجـاوزات عملی و فسـاد اخلاقی که در میان مسـیحیان ملاحظه می شود بی رابطه با فلسـفه پولسـی نیست. راستی اگر آدمی از عمل به شریعت در پیشگاه خدا رستگار نگردد، پس تکلیف پیامبران پیش از مسیح و پیروان آن ها چه می شود؟ مگر نه این که ایشان علاوه بر ایمان به خـدا، دسـتورات او را نیز اجرا کردند و از راه "ایمان و عمل صالح" به رسـتگاري رسیدند؟

پی نوشت :
[1] انجیل متی 5  : 17 و18 .
[2] نامه پولس به رومیان ، 7 : 6 .
[3] معجم اللاهوت الکتابی ،پولس باسیم ، ص 446 .
[4]  نگاهی به مسیحیت ،رضوانی



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , بدعت , شریعت ,
تاریخ :
بازدید : 139
نویسنده : محمد

 

دنیس وارینگتون فراي؛ او که یک شخصیت استرالیایی است، بعد از تحقیق فراوان به دین اسلام گرویده است. وي درباره علت پـذیرش اسـلامش می گوید: اسـلام و تعلیمات نورانی اش سـزاوار است که روح جدید را در کالبد انسان ایجاد کند؛ اسـلامی که داراي منطقی سالم و موافق با عقول است. شـهادت و گواهی " لااله الّا الله، محمـد رسول الله " چقـدر این دو کلمه زیبا و چه بسـیار عالی و لـذت بخش است. در اینجا آن تکلفات سـنگین؛ از قبیل: پدر، پسـر، روح القدس، نیست. آن تکلفات هولناك که روح هاي آزاد از آن فرار می کند و عقول بشر به هراسلوبی که برسد به آن ها قانع نمی گردد.
به طور حتم روح اسـلام، روح جدیـد بوده و منهـج و روش آن قابـل تطبیق بر دنیاي امروز است. مشاهـده کنیـد قانون مساوات بشـریت را که از مـدت هـا پیش، کلیسا شـعار آن را می دهـد، در حالی که وضع موجود در خود کلیسا این گمان را باطل می کنـد، بلکه این ادعا شـعاري توخالی و جـداي از حقیقت است؛ زیرا نظام طبقاتی که در سلسـله شخصـیت هاي دینی از پاپ تا اسـقف و... موجود است، نظـامی است براساس تفاوت طبقاتی، و این به جهت دسترسـی بر امتیازات و درجات در کلیسا است.
آن ها اسم دین و خدا را به جهت رسیدن به اهدافشان یدك کشیده اند. چقدر فاصله است بین چنین نظامی و نظام اسلامی که به محمد (صلی االله علیه وآله)  وحی شده است.

 

پی نوشت : کتاب نگاهی به مسیحیت ، رضوانی ، صفحه 105



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , ,
تاریخ :
بازدید : 170
نویسنده : محمد

جریانهای مختلف مسیحیت تبشیری متاسفانه امروزه چهره ای مهربان و حامی صلح از مسیحیت نشان داده ودر عوض  اسلام را دین قتل و غارت معرفی می کنند با مرور تاریخ مسیحیت و اسلام  صحت وسقم این ادعا روشن میشود به عنوان نمونه فقط گوشه ی کوچکی از تاریخ و رفتار مسیحیان و مسلمین در جنگهای صلیبی را بررسی میکنیم و قضاوت را بر عهده وجدانهای بیدار می سپاریم .

ویل دورانت در تاریخ تمدن ضمن تاکید بر حس جاه طلبی مسیحیان به عنوان یکی از علل اصلی و مستقیم برپایی جنگ های صلیبی، در مقام ارائه آمار جنگ اول صلیبی (1095-1099م) می نویسد: سرانجام در هفتم زوئن 1099م بعد از یک جنگ سه ساله – که قوای صلیبی را (از سی هزار نفر) به دوازده هزار نفر کاهش داده بود – سرداران صلیبی با دلی خوش و تنی کوفته به مقابل دیوارهای اورشلیم رسیدند.

ویل دورانت در ادامه از قول « رمون کشیش » که شاهد وقایع جنگ با مسلمانان بود، چنین نقل می کند: چیزهای بدیعی از هر سو به چشم می خورد. سرهای گروهی از مسلمانان را از پیکر جدا کردند... گروهی دیگر را با تیر کشتند یا مجبور کردند خود را از برج ها به زیر افکنند. پاره ای را چندین روز شکنجه دادند و آنگاه سوزانیدند... در کوچه ها توده هایی از سرها و دست و پای کشتگان دیده می شد. هر سو اسب روان می کردی، در میان اجساد کشتگان و لاشه اسبان بودی.

درباره جنگ چهارم صلیبی (1202-1204م) می نویسد: سربازان صلیبی، که مدت ها بود در انتظار لقمه ای چنین چرب و شیرین به سر می بردند، اینک در اثنای هفته عید فصح،  چنان قسطنطنیه را مورد تاراج قرار دادند که حتی رم در یورش واندال ها و گوت ها نظیرش را ندیده بود... اصیل زادگان لاتین، کاخ ها را بین خود تقسیم کردند. لشکریان وارد خانه های مردم، دکان ها و ... شدند و آنچه پسند خاطرشان افتاد، به عنوان غنیمت، برداشتند. اینوکنتیوس سوم شاکی بود که سپاهیان صلیبی در برابر سرکشی نفس اماره، به سن، جنس، حرفه، دین و هیچ چیز دیگر اعتنا نداشتند...  . در میان این چپاول ها، کتابخانه ها به یغما رفت و کتاب های خطی گران بها خراب یا ناپدید شد..1

در سال (1099م) شـهر معره را به اشغال نظامی خود درآوردند. در " معره " سه روز تمام اهالی آنجا را از دم تیغ گذرانیده و عده زیادي را اسیر کردند.
رائول دوکـان، تاریـخ نویس و وقایع نگار غربی می گویـد: در معره جنگ جویان ما بزرگسالان مسـلمان را در دیگ جوشاندند و کودکان را به سیخ کشیدند و روي آتش کباب کردند و گوشتشان را خوردند.2

برعکس کشتارهای فجیع جنگجویان مسیحی، صلاح الدین ایوبی در موقع فتح بیت المقدس دستور داد از غارت خانه های مردم خود داری کنند و کسی را نکشند و نیز اجازه داد مسیحیان با اموال خود شهر را ترک نمایند.او اعلام کرد مسیحیان میتوانند به زیارت اماکن مقدس خود بروند. وقتی زنهای فقیری که شوهرهانشان جزء اسرای جنگی بودند گریه کنان نزد او آمدند شوهران آنها را بدون مطالبه وجهی که برای بازخرید اسرا معمول بود آزاد کرد.3

پی نوشت :
1 -.ویل دروانت، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، ج4، ص787-821 .
2 - جنگ هاي صلیبی از دیدگاه شرقیان، عبدالرضاهوشنگ مهدوی ،ص 61 .
3-Hans Hauser: Die Kurden, Stiefsöhne Allahs. Herbig Verlag (Mai 1983), Ullstein Tb (1990)



:: موضوعات مرتبط: مسیحیت , ,
:: برچسب‌ها: مسیحیت , خشونت در مسیحیت , رحمت ,

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تا ملکوت و آدرس tamalakoot.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 103
بازدید دیروز : 84
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 717
بازدید کل : 16478
تعداد مطالب : 219
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com